قلبت که می زند سر من درد می کند


این روزها سراسر من درد می کند

قلبت که... نیمه ی چپ من درد می کشد


تب کرده، نیم دیگر من درد می کند

تحریک می کند عصب چشمهام را


چشمی که در برابر من درد می کند

شاید تو وصله ی تن من نیستی، چقدر


جای تو روی پیکر من درد می کند

هی سعی می کنم که ترا کیمیا کنم


هی دستهای مس گر من درد می کند

دیر است پس چرا متولد نمی شوی؟


شعر تو روی دفتر من درد می کند